معنی دس اش - جستجوی لغت در جدول جو
دس اش
محتاج، نیازمند
ادامه...
محتاج، نیازمند
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دستاش
(دَ)
بار و بستۀ هیزم و هیمه. (آنندراج). دسته و بسته و پشتاره. (ناظم الاطباء)
ادامه...
بار و بستۀ هیزم و هیمه. (آنندراج). دسته و بسته و پشتاره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دس پاش
بذری که به ردیف کاشته نشودبذرپاشی با دست
ادامه...
بذری که به ردیف کاشته نشودبذرپاشی با دست
فرهنگ گویش مازندرانی
دس او
آبی که پیش و بعد صرف غذا با آن دست ها را شویند
ادامه...
آبی که پیش و بعد صرف غذا با آن دست ها را شویند
فرهنگ گویش مازندرانی